وقتی کسی رو دوست داری ، حاضری جون فداش کنی به خاطرش داد بزنی ، به خاطرش دروغ بگی وقتی کسی تو قلبته ، حاضری دنیا بد بشه قید تموم دنیارو به خاطرِ اون می زنی حاضری که بگذری از دوستای امروز و قدیم حاضری قلب تو باشه ، پیش چشای اون گرو حاضری هر چی دوست نداشت ، به خاطرش رها کنی وقتی کسی رو دوس داری ، صاحب کلّی ثروتی یک روز می بوسـمـت ! پنهان کردن هم ندارد . یک روز می بوسمت ! یکی از همین روزهایی که می خندانمت ، یک روز می بوسمت روز که باران می بارد ، تو میدونی خوبم میدونی عاشقتم یه لحظه بی تو برام رنج و عذابه کاش میشد با واژه ها به ثابت کنم چقدر دوست دارم آخه واژه ها ترو نمیتونن توصیف کنن میناگل نازم دوست دارم رویاهای شب من دوست دارم زندگی رویایی من دوست دارم تو روشنایی شبای تار منی نازنینم مینا بام بمون دوست دارم اگر می دانستی که چقدر دلتنگ تو هستم درجه ی دیوانگی ام را به چشم خود می دیدی تو مرا می فهمی
من تو را میخوانم و همین ساده ترین قصه ی یک انسان است تو مرا میخوانی من تو را ناب ترین شعر زمان میدانم و تو هم میدانی تا ابد در دل من می مانی ... چه زیباست به خاطر تو زیستن و برای تو ماندن و به پای تو سوختن و چه تلخ و غم انگیز است . دور از تو بدون خوشبختی زیستن و برای تو گریستن و به عشق و دنیای تو نرسیدن. ای کاش واقف بودی که بدون تو مرگ گواراترین زندگی است و بدون تو و بدوراز دست های مهربان تو و بدون قلب حساست زندگی چه تلخ و ناشکیباست.
حاضری دنیارو بدی ، فقط یه بار نیگاش کنی
رو همه چی خط بکشی ، حتّی رو برگ زندگی
فقط اونی که عشقته ، عاشقی رو بلد باشه
خیلی چیزارو می شکنی ، تا دل اونو نشکنی
امّا صداشو بشنوی ، شب از میون دوتا سیم
فقط خدا نکرده اون ، یه وقت بهت نگه برو
حسابتو حسابی از ، مردم شهر جدا کنی
نذار که از دستت بره ، این گنج ِ خیلی قیمتی
مثل خنده های تو نیست که
مخفی شان می کنی ،
یا مثل خواب دیشب من که نباید تعبیر شود
مثل نجابت چشمهای تو است ،
وقتی که توی سیاهی چشمهای من
عریان می شوند .
عریانی اش پوشاندنی نیست ،
پنهان نمی شود ... .
یکی از همین خنده های تو را ناتمام می کنم :
می بوسمت !
و بعد ، تو احتمالا سرخ می شوی ،
و من هم که پیش تو همیشه سرخم ... .
یک روز که چترمان دو نفره شده ،
یک روز که همه جا حسابی خیس است
یک روز که گونه هایت از سرما سرخ سرخ ،
آرام تر از هر چه تصورش را کنی ،
آهسته ، می بوسمت ... .
اگر می دانستی که لحظه های حضورت ، تیک تاک ساعت زمان زندگی از کار باز می ایستد
امواج طوفانی نگاهم را که زیر پلکهای پراز اشکم پنهان است حس می کردی
اگر می دانستی که صدای ضربان نفسهایت در قلب بیقرارم ، حکایت دلواپسی ها را نقش می بندد
تمام قصه هایی را که در طول دوبهار برای رؤیاهایم ساختم ، لمس و باور می کردی
اگر می دانستی که طنین ناز صدایت ، فصل فصل کتاب زندگی ام را رنگین و زیبا می کند
آنگاه تمام اشکهای غریبانه ام برای دل شیشه ای و نازکت معنا می شود
اگر می دانستی که لرزش ضربان قلبم برای ضربان قلب عاشقت چگونه هراسان می تپد
عشق را در امواج نگاههای بی تابی و دلنگرانی هایم می دیدی و حقیقت درونم را روشن می گرفتی
اگر می دانستی که چقدر بیقرار و دلتنگ تو و لحظه های شیرین بودن و حس کردنت هستم
تپش موج های عاشقی را در چشمانم حس می کردی و می دانستی که چقدر چشم به راه توام
اگر می دانستی که حتی با وجود بودنت و حس کردنت بازم همیشه و هرلحظه دلتنگ توام
می دیدی که یک دیوانه چگونه برای حضور تو و نفسهایت پرپر می شود و هرلحظه اشک می ریزد
آری من چشم به راه توام ای ماه تابان هستی و بی کسی های عاشقی غریب
من بی تاب و بیقرار لحظه های بودنت هستم ای ستاره ی چشمک زن و روشن شبهای تارم
من زنده به عشق توام ، پایبند به نفس های توام ، و در انتظار حضور دیدگان عاشقت هستم
من با تکرار نفس های تو زنده هستم و با حرفها و لبخندهای آسمانی تو جانی تازه میگیرم
آری من بی تو هیچم ای اولین و آخرین و تنها عشق ماندگار ...................
قالب وبلاگ : قالب وبلاگ |